زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

در همین
نگاره ها
نوشته ها
خلاصه می شوم

لینک کوتاه شده ی وبلاگ برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/3ai0e1

طبقه بندی موضوعی

هنر چیست؟ (در باب فلسفه هنر2)

پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۴ ق.ظ

  و هنر، این واژه­ی دوست داشتنیِ این روزهای شهر، وقتی هم که با پسوندِ "ی لیاقت همراه می­شود که دیگر جای خود دارد (یا همان اصلا یک وضعی یا وعضیِ خودمان).

   من با عینکِ جان لنونی، رضا با کفش­های بزرگ و دوربین میلیونی­اش، حامد و موهای فرفری و سارا  با مانتوی رنگ­رنگ و عینک ری­بن اش. آخ که این هنری بودن چه حال عجیبی دارد.
اما خوب بعضا دیده شده، که من و رضا و حامد و سارا هم پُر بی­راه نگفته­ایم و بقولِ کروچه­ی عزیز درست زده­ایم وسط خال، اما خوب بیشتر حول آثار هنریِ خانه(هنرمندان) بوده تا خودِ
  خودِ هنر!!!

غرغر را می گذاریم کنار و با این بیل­بیلکِ رادیو (درجهت تنظیم موج) وَر می­رویم:

   جواب کسی که به معنی واقعی کلمه فیلسوف باشد درست ناظر بر آنست که همه­ی مشکلاتی را که طی تاریخ تا این ساعت در موضوع هنر پیش آمده است را بطور دقیق بگشاید.

   باید در نظر داشت که بهترین روش برای آشکار شدن ناتوانی افراد(در تعریف مفاهیم)، اعم از فلاسفه و عوام، روش مکالمه­ی سقراطی خواهد بود (بحث و مجادله) که نهایتا یکی از طرفین، علاقه­ی نداشته­اش را به موشکافی پیرامون موضوع هنر، اقرار خواهد کرد. و بارها و بارها شاهد ناتوانی فلاسفه در برابر یکدیگر بوده­ایم.

هنر چیست؟

   هنـــر عبارت است از دید (Vision) یا شهود (Intuition). مخاطب، هنر را از روزنه­ای که هنرمند برای او باز کرده، نگاه می­کند. «هنر عبارت از شهود است.» = «هنر، کار خیال است.»
    اگر شهود را تصوری ساده در نظر بگیریم، پس یا هنر شهود نیست و یا شهود عبارت از تصوری ساده نیست.

   تعریف شهود: «شهود نتیجه­ی یک تصور است و نه یک مجموعه­ی نامربوط از تصورات که به وسیلۀ یادآوریِ تصوراتِ کهنه به دست می­آید.» شهود خیال بافی نیست.
شهود یا حقیقی است و یا کاذب.
    شهودِ کاذب توده­ای است از تصورها که آن را یا برای تفریح و یا از رویِ حساب و یا به هر منظور دیگری گردآورده باشند که از لحاظِ زیباشناسی، ترکیبی ماشینی و بی­روح می­باشد.

 

   برای اثباتِ اینکه هنر برابر است با شهود، به نفی چند مورد که دربارۀ هنر وجود دارد، پرداخته شده است:

نفی اول: مربوط دانستنِ هنر به طبیعیات اشتباه است.

   علت این است که پدیده­های طبیعی، وجود حقیقی ندارند. اما هنر چیزی است که بشر گاه تمام زندگی خود را بر آن بنا کرده است و چنین چیزی نمی­تواند حقیقی نباشد. حقیقی نبودنِ طبیعیات در وهلۀ اول نامعقول به نظر می­رسد اما همۀ فلاسفه و علمای فیزیک به این حقیقت تسلیمند. زیرا آنان علت­هایی برای پدیده­های طبیعی درنظر گرفته­اند که این علل به هیچ وجه تا امروز قابل بررسی نبوده است. پس این علل عاری از اصالت حقیقی هستند.

نفی دوم: گذاشتن این شرط برای هنر که باید «لذت­بخش» باشد، اشتباه است.

   البته رابطۀ این دو (هنر و لذت­بخشی) انکار نمی­شود اما در مواردی برمی­خوریم به یک اثر هنری که به دلایل مختلفی، حسّ زیبایی شناسی را در فردِ مخاطب تحریک نمی­کند. (حتی اگر آن اثر به واقع زیبا باشد.)همچنین نمی­توانیم بگوییم خاصیت هنر، سودمندبودنِ آن است. هنر ارتباطی با مفیدبودن و با خوشی یا رنج ندارد.
    صِرفِ خوشی، خاصیت هنری ندارد چراکه نوشیدن آب در وقت تشنگی نوعی لذت و خوشی است اما هنر نیست. نه هر چیز لذت­بخشی هنر است بلکه تنها یک نوع مخصوص از چیزهای لذت­بخش را می­توان هنر نامید.

نفی سوم: هنر یک عملِ اخلاقی نیست.

   اخلاق، عملی است در حالی که شهود (که در ارتباط با هنر است)، نظری است.
هنر زاییدۀ اراده نیست و اراده شرط هنرمندی نیست پس هنر مشمول هیچگونه قضاوت اخلاقی نمی­تواند بود و چنین چیزی ممکن نیست. تصویری که عملی قابل ستایش یا سزاوار سرزنش را نشان می­دهد، خود در ذاتِ خود نه قابل ستایش است و نه سزاوارِ سرزنش.

نفی چهارم: هنر یک نوع ادراک به وسیلۀ مفاهیم نیست.

   درک شهودی و حسی در مقابلِ درک مفهومی و عقلی است. اینجاست که زیباشناسی از علم به مجردات جدا می­شود. معنی درک شهودی فرق نگذاشتن میان حقیقت و خلاف حقیقت است، اصیل دانستنِ تصور به اعتبارِ نفسِ تصور است و تصدیقِ اینکه جای تصور جز در عالم معنویات صرف نیست.در حالی که پیروان این ادراک، هدفشان پایدارنمودن حقیقت است.

صدای سوت می آید آقا صدای سوت!*

*خاصیتِ مشخصۀ هنر خیالی بودنِ آن است. خیالی بودن منجربه تمایز میان هنر و تاریخ و فلسفه و مشاهده و نقلِ وقایع است.

*یک راه برای تشخیص هنر از فلسفه، تشخیص هنر از اساطیر است. آنگاه که کسانی اساطیر را حقیقت ندانند و پایه و اساسِ زندگیِ خود را بر آن ننهاده باشند، می­توانند اساطیر را هنر بدانند اما اساطیر برای غیرِ اینها، برابر با زندگانی است و جدای از هنر.

*از تلاش­های مکتب­های هنری این است که شهودِ هنری را از هوس­رانیِ صِرف و نامربوط جدا کنند و بگویند خلاقیتِ خیال چگونه توجیه می­شود.

*تصور زمانی جنبۀ هنری می­یابد که معقول به محسوس پیوند بیاید و یک صورتِ ذهنی ایجاد گردد. (معقول و صورتِ ذهنی = مفهوم)

*عاطفه خاصیتِ به­هم­پیوستگی و وحدت به شهود می­بخشد و شهود عاطفه­ای را مجسم می­کند.

 

و در آخر هنر چیست و چه نیست؟

   اشتیاقی است که در دایرۀ یک تجسّم محصور گردیده است.

   از لازمه­ های هنر، تجسمِ با اشتیاق و اشتیاقِ با تجسم است.

   ساختمانی بی­ احساس نیست، هنر ساختمانی مجرد یا شدّت عملی احساسی (یا احساساتی که تبدیل به جذبۀ هنری نگردیده و فقط دل می­رباید)، نیست.

   حسی بدون جذبۀ هنریِ لازم هم نیست، هنر یک روشنیِ سطحی یا نقوشی مزیّن به  نظمی کاذب یا کلماتی آراسته به یک دقت ساختگی، نیست.

در قسمت بعد بخش دومِ کتاب (قضاوت های نسنجیده در اطراف هنر) را بررسی خواهیم کرد.


+بخش اول(هنرچیست؟)/کلیات زیباشناسی

+مقدمه: مجتبا ناطقی

+خلاصه نوشت: فاطمه محمودی

 *و این میشود که مغزمان چون کشتی های آماده به ترک در لنگرگاه یا قطار های ایستگاه راه آهن سوت می کشد آقا سوت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۲
مجتبا ناطقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی