زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

در همین
نگاره ها
نوشته ها
خلاصه می شوم

لینک کوتاه شده ی وبلاگ برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/3ai0e1

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

حکم جدید صادر شده یا من قانون قبلی را زیر پا گذاشته ام؟ راستش دیگر فرقی نمی کند پدر نگاه های همیشگی اش را به من انداخت، حالا مهم رسیدن به قطار ساعت 9 و هشت دقیقه است و ایستادن بین مردم کج خلق و خواب آلود قطار تندروی صادقیه. مهم عطرزدن بعد از پیاده شدن و انتظار برای نوشیدنی سرد روی نیمکت های  سرد ایستگاه است که بقول طرف مور مورت  می کند. اعصاب خردی های بابا در یک بعد از ظهر سگی! اهمیتی ندارد، سعی می کنم اصلا فکرش را هم نکنم ، مهم حضور رنگین کمان درهوای ابری و سرد اوایل زمستان است که مطمئنم امروز مرا به تماشا دعوت خواهد کرد. چشم های سیاه من، نمی گویم همه چیز را، اما نباید ها را خوب می بینند این را باید ثابت کرد. گاهی وقت ها در آرشیو نگاره های این نَه چندین سال، دنبال نگاره هایی می گردم که دوربینم اصلا آن هارا  ثبت نکرده است. "اسموکینگ" و "نان اسموکینگ" اهمیتی ندارند، مهم بوی سیگاری است که بعد از یک شکلات گلاسه ی غلیظ، لابه لای تار و پود نخ های پیراهنت جا خوش کرده است. به طعم اسنک مرغ 4تکه ، مارگاریتا ، املت سبزیجات و چیپس و پنیر که زیر زبانم ماسیده اند توجهی نمی کنم، مهم غذای روزِ که کشک و بادنجان است و نان بربری ای که زیر دندانم تیریک تیریک می کند. سکوتم آزار دهنده است انگار، انگار نه حتما، اما خوب حرفی نیست. به کافه چی نگاه می کنم به نحوه ی برخوردش با مشتری ها و به کیسه ای که رویش هیچ آرمی نیست...  به پسری که پشتٍ میزٍ روبه رویی نشسته و نوری که روی عینکش افتاده است هم رحم نمی کنم، همه را خوب نگاه می کنم. نوک انگشت اشاره ام را با آب دهانم خیس می کنم و کنجد روی میز را می خورم، چشم هایم را تنگ می کنم تا آن سوی پنجره های قدیمی و شیشه های مشجرش را ببینم، فایده ای ندارد. به تصویر خودم روی صفحه ی خاموش گوشی خیره می شوم، اخم می کنم! از کافه بیرون می زنم. نگاتیو نگاره های امروز را به تاریکخانه می برم اما... مجتبا نوشت: *داروهای عکاسی !باید تجربه اش کنید +تاریخ عکاسی: دی ماه 90 +دلم تنگ بعضی چیزها شده یهویی!
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۰ ، ۱۳:۴۷
مجتبا ناطقی
تاریخ عکاسی: زمستان 89 مجتبا نوشت: +اونایی که این تو (تو دلم)بود رو نتونستم بگم! +حالم از یه چن نفری بهم میخوره ... کاش اینجا بودن بهشون می گفتم! +مجتبا دیگه حوصله ی نوشتنم نداره باو! +...!
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۰ ، ۱۲:۰۶
مجتبا ناطقی