زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

در همین
نگاره ها
نوشته ها
خلاصه می شوم

لینک کوتاه شده ی وبلاگ برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/3ai0e1

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

خسته ای! درست مثل یک پرنده که بال هایش خیس شده اند و گوشه ای کز کرده تا... این را از وجودت حس کردم... خسته ای! کوله سنگینت را  روی دوشم می گذارم... لبخند می زنی اما این بار لبخندت را باور نمی کنم٬ نه باور نمی کنم انگار همه چیز را جمع نکرده ای٬ کوله ات هنوز جا دارد٬ مگر نه؟
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۰ ، ۲۰:۵۰
مجتبا ناطقی
لای پنجره را باز می گذارم و پیشانی ام را به شیشه می چسبانم و چشم هایم را می بندم این کار همیشه به من آرامش می دهد. این بار صدای خنده ی گنجشک ها حواسم را به درخت توت پرت می کند. دوست داشتم جای گنجشک ها بودم و تند تند به توت ها نوک می زدم.                                                                                                                   خرداد۹۰ حال و هوای امروزم را شاید بعدا بفهمی!
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۷:۵۴
مجتبا ناطقی
دلم، یه بغل خدا می خواد فقط همین.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۰ ، ۱۹:۳۰
مجتبا ناطقی
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۰ ، ۱۹:۰۹
مجتبا ناطقی