ترم دوم، کلاس های صبح را با همان بچه های ترم قبل برداشته ام و از این که صبح های کرخت و بی خود نیمه دوم تابستان را با بچه هایم می گذرانم بس خوشحالم.
هیچ جلسه ای را بدون شعر و آواز تمام نمی کنم، هم خودم دوست دارم هم بچه ها.چند جلسه پیش بود، هنوز آواز را پخش نکرده بودم که دیدم امیرحسین بدجوری مشغول شده، بله امیرحسین بهمراه آنسازِکاغذی اش، سازی که به قول خودش گیتار است و من هم با توجه به عدم شباهتش، تاکیدم را بر گیتار بودنش بیشتر کردم و به فرزین و سینا(که از بقیه بچه ها بزرگترند.) اشاره کردم که به روی امیرحسین نیاورند و حرفی نزنند.
آواز که تمام شد، امیرحسین من را صدا زد و باز دست هایش را دور گوشم حلقه کرد و
گفت: آقا می دونستین ما خیلی گیتار دوست داریم؟
من: خب آره دیگه از اون گیتاری که گرفتی دستت معلومه، کل کلاسم بهم ریختی!
ا: آقا ما می خوایم مثه شهرام شکوهی بِشیم، تازه ناخناشم بلند کرده.
م: تو ناخناشم دیدی؟
ا:بله آقا، تازه همه ی اتاقمونم پر از عکس های شهرام شکوهی ِ.
م: ای آقا، خیلی ام خوب.
ا: آقا این مالِ شما.(گیتارش را به من هدیه داد)
م: مرسی امیرحسین مرسی.
ا: آقا یه سوال، آموزشگاه سالِ دیگه هم هست؟
م: آره اگه خدا بخواد چرا نباشه؟ حالا چرا سالِ دیگه؟
ا: آخه می خوایم بدونیم باید بعد از کلاسِ گیتار بیایم این جا یا قبل از کلاس.
م: مگه کلاسم میری؟
ا: نه آخه بابامون گفته حالا حوصله کنم، شاید سالِ بعد ما رو فرستاد کلاس.
م: خیلی خوبه امیرحسین خیلی..
چشم های امیرحسین، چشم هایی پر از رویا هستند، رویاهای جورواجور، رویاهایی رنگی که انگار چند وقتی است کمی اشک دارند،
رویاهایش کمی اشک دارند...
مجتبا نوشت:
+ با مداد روی گیتارش نوشته:
نام آهنگ: "نگو،نگومیرم/بدون تو میمیرم"
خواننده:امیرحسین ***
آهنگساز:مجتبی ناطقی
+ فقط چند روز..
+این گَس مزه ی بنفش7