زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

در همین
نگاره ها
نوشته ها
خلاصه می شوم

لینک کوتاه شده ی وبلاگ برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/3ai0e1

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «شعر ها» ثبت شده است

آنی به تو،
آنی به خودم فکر می کنم.

ابرها جایشان را عوض می کنند
همه جا تاریک،

همه جا روشن می شود.

۶ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۲
مجتبا ناطقی
ابرها بِر و بِر نگاه می کردند،
دریغ از یک قطره.
شاید انتظار بی فایده بود.
باران دلش نمی خواست ببارد، زور که نبود، زور که نیست.

مجتبانوشت: +کمی بیشتر از قبل، زنگارم به خودش زنگار گرفته بود. +برگشتن.. مصدر عجیبِ برگشتن
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۲۸
مجتبا ناطقی




از آن دم که دانه‌ای در خاک به انتظار دیدنش منتظر نشسته است،
چشم به زمین دوخته، هر دو منتظرند.
رستن، آغاز دیدارشان است.

***

شاخه‌ها، دوان به سوی آسمان.
برگ‌ها هدیه‌های کوچک درخت، به او و میوه،
رنگی متفاوت به آبی یکنواختش.

***
از تابستان و پاییز و عاشقانه‌هایشان که بگذریم،
زمستان فصل پرواز دوباره است،
فصل هرس، پیش درآمدی است برای رستنی دوباره،
دیداری نو.  
مجتبا نوشت:
+ این عکس ها و نوشته تقدیم به دوست خوب و مهربانم که مرا بیش از پیش به درختان علاقه مند کرد.
+ عکس ها را همین اسفندماه و با فاصله ی کوتاهی از هرسشان ثبت کردم.
+ چهار عکس دیگر در ادامه ی مطلب
+ پای عکس ها را امضا نکردم تا از زیبایی آسمان و درخت کاسته نشود.
۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۰۲
مجتبا ناطقی