زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

در همین
نگاره ها
نوشته ها
خلاصه می شوم

لینک کوتاه شده ی وبلاگ برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/3ai0e1

طبقه بندی موضوعی

چایِ دو قند پهلو یا قهرِ گربه ها؟

يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۳ ب.ظ
آفتاب ظهر خودش را جمع و جور کرده و شرجی گندش را در آورده، داد و فریاد مرد:"ماهی تازه اوردیما، علی آقا همین امروز گرفته، عمو جان بیا این ور بازار" و برای اثبات حرفش گربه های ولو شده، روی شیروانی ها را نشان می دهد که آب دهانشان راه افتاده و عن قریب است که به ماهی ها دستبرد بزنند، تا حالا ندیده بودم کسی* اینقدر به رویایش نزدیک باشد و همان قدر دور. این جا همه ی بوها مخلوط شده اند و اگر تصویر نداشته باشی مطمئنا قدرت تشخیصت را از دست می دهی، زیتون و سیر و پیازچه، ماهی و سیب و پاچه. یک کیلو زالزالک می خرم و بازار را به سمت خیابان ترک می کنم. هر گوشه بساطی پهن شده و مردم چانه هایشان را گرم می کنند، از سقِّز و سیگار بگیر تا تاپ و شلوارک**. برای تحمل ازدحامِ مردم در پیاده رو و حرص نخوردن شروع می کنم به عکس گرفتن. کمی جلوتر، مَرد دست های مُشت کرده اش را به کمر زده و چشمانش را روی کفش های عابران به کار گرفته است. :عه ببخشید میشه از چایی تون عکس بگیرم؟ :بگیر آقا بگیر. (چیلیک چیلیک چیلیک) :می تونم از خودتونم عـَ.. (حتی نگذاشت بگویم "بگو سیب") گفت: نُچ نمیشه!*** مجتبا نوشت: *همان گربه ها **ربط بی ربط ***عکسش را که ندارم هیچ، قیافه اش را هم یادم نمی آید! +عکس ها: گیلان/شهریور 1392
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۴
مجتبا ناطقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی