زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

بر آنچه می ماند

زنگار

در همین
نگاره ها
نوشته ها
خلاصه می شوم

لینک کوتاه شده ی وبلاگ برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/3ai0e1

طبقه بندی موضوعی

آگِست، آگوست، یا همان اوت

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۳۴ ب.ظ
می دانی مثل این است که من دلقک سیرک باشم و تو آن تماشاچیِ همیشگی، من همان ادا هایی را در بیاورم که شب قبل. تو همان لبخند خشک و بی روحی را بزنی که هر شب. اما خوب یا باید سیرک را ترک کنم و بمانم یا اینکه برای همیشه از شهر شما بروم و تنها تصویر تورا در قلبم داشته باشم. می دانی که سیرک ها نهایتا پانزده روز در یک شهر اقامت دارند و بعد شهری دیگر. اگر سیرک را ترک کنم، حداقل شانس دیدن تو را در یکی از کافه های این شهر خواهم داشت، آن هم اتفاقی، درست لحظه ای که داری برای هم کلاسی ات از دلقک بی مزه ی سیرک حرف می زنی،  همان دلقکی که با لبخند هایت، با هر شب آمدن هایت، با.. کاش یکی از این شب های باقی مانده، از میان جمعیت صدایم کنی و کمی با هم قدم بزنیم، هرچند این "کاش" کاشِ معقولی نیست.  بیا و برای رضای خدا هم که شده کمی صمیمی تر بخند، گور بابای اداهای بی مزه و لعنتی من، اما کمی صمیمی تر، آن وقت این منم که جرأت می کنم تو را از میان جمعیت صدا کنم، با هم به اتاقک گریم برویم و حداقل از ماسک ها و صورتک های آویزانِ روی دیوارهم که شده لبخندت را کمی پررنگ تر از این چند شب، آن هم توی آینه نشانم بدهی. من صورتم را از رنگ ها پاک کنم، تو از نمایش های دوران دبیرستانت تعریف کنی، از اینکه مربی تیاتر جعبه لوازم آرایش شخصی اش را برای گریم بچه ها استفاده کرد و آخر کار چیزی از کرم پودر ها نمانده بود. به این بهانه هم که شده.. تو را به کافه ای دعوت کنم، اسمت را بدانم، نام خیابانی که در آن زندگی می کنی، از روز مرگی هایت بپرسم، کمی فرصت داشته باشم تا از پیراهن زیبایی که شب اول پوشیده بودی تعریف کنم، از تو درخواست کنم تا آخرین روز سیرک را هم بیایی، برایت یکی از شعر هایم را بخوانم، هیچ کدام هم که نشد، نشد، حداقل کمی.. همین که بدانم، آمدن هایت برای من بوده، یا این که بدانم برای دلقک سیرک هم نبوده، کافیست، نیازی به فکر کردن نمی ماند، سیرک را رها می کنم، همین جا می مانم. مجتبانوشت: +ماه گرفته ام +هااااا .. کمی کدر است .. هااااا .. هنوز کدر است .. هااااا +این گَس مزه ی بنفش6
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۰
مجتبا ناطقی

نظرات (۱)

۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۷ خانوم ِ لبخند:)
سلام
روز تون بخیر :)
این پست شما به عنوان پست منتخب در رادیو بلاگی ها، به صورت فایل صوتی انتشار داده شد... 
ممنون از پست شما :)


34. آگوست

می دانی مثل این است که من دلقک سیرک باشم و تو آن تماشاچیِ همیشگی، من همان ادا هایی را در بیاورم که شب قبل. تو همان لبخند خشک و بی روحی را بزنی که هر شب [ ... ]

به قلم مجتبی ناطقی از وبلاگ زنگار

http://mojtabanateqi.blog.ir/post/137

گوینده ی متن : حانیه شکروی

telegram.me/blogiha
instagram.com/blogiha

پاسخ:
سلام ،
سپاس از مهرتون..
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی