آغاز دوره ها و مشخصات تاریخ زیباشناسی (در باب فلسه هنر6)
منظم و مرتب پشتِ سر هم، کتاب به دست، قلم به گوش و عینک به چشم روی دیوار سیمانی در حرکت اند، من عاشقِ این مورچه های فیلسوفم. خیره که بشوی هر کدام از دوره ای از زمان آمده اند، تمدن یونان، تجدد علم و ادب در ایتالیا، وسطی، رنسانس و این آخری از دوره ی معاصر!
این بار ما و شما و دوست خوبمان کروچه میهمانِ این مورچه های فیلسوفیم:
بخش اول
زیباشناسی علم کاملاً تازهایست که بین قرن هفدهم و هجدهم پیدا شده است و در دو قرن گذشته تقویت یافته است.
(بارها این موضوع مورد بحث قرار گرفته است.) حال میخواهیم به فهم مطلب و توضیح نظر بالا کمک کنیم.
1.
در فاصلهی زمانی درازی بین تمدن یونان و پایان دورهی تجدد علم و ادب در
ایتالیا، علمِ زیباشناسی وجود نداشته البته این به این معنی نیست که مردمِ آن زمان
از شعر و هنر کلاً بیخبر بودند.
اصلاً مگر میشود بشر در مرحلهای از خود بیخبر باشد و مسلط به مفاهیم عمده
نباشد؟
اما این تصور با حقیقت تاریخی مباینت آشکاری دارد. زشت و زیبا و طبقهبندیها و
قوانین شعر و شاعری که از گذشته باقی ماندهاست، پس چیست؟ مانند آثار کمدی
آریستوفان و مکالمات افلاطون. پس نمیتوانیم منکر این حقیقت شویم که در دورهی
تجدد علم و ادب هم مفهوم هنر وجود داشته. همچنین انتقاد از هنر هم و قضاوت هنری
هم. اینها در دورهی قرون وسطی هم بوده اند و از آن موقع، آثاری از شعر و هنر باقی
مانده است و دوش به دوشِ هنر هم قضاوت بوده است.
این دوره دارای مکتبهای مخصوص به خود و ادبا و شعرا بوده.
2. گفتن اینکه در این دوره، علم زیباشناسی وجود نداشته، هیچگاه منکرِ زحمات زیادی که مردم این دوره در راه هنر کشیدهاند، نمیشود. (برای مثال دستور زبان و فنّ معانی و بیان و قواعد شعر و یا اصول مربوط به نقاشی و معماری و غیره که بهدست یونانیها و رومیها ایجاد شده است.) این رسالات در قرون وسطی نه تنها فراموش نشدند، بلکه نگاهداری هم شدند. حتی رسالههایی برای تکمیل این مطلب بدانها اضافه شد. (مخصوصاً در دورهی تجدّد علم و ادب) این قواعد یا مفهومهای تازه درعینحال هم مفهومهای قدما هستند هم نیستند. (یا تصفیه شدهی آنها هستند.) آنچه مانده است از آن روزگاران، استوار است چون میشود تعدیلش کرد و از آن استفاده نمود.
3.
از مفهوم هنر در آن دوره (که در قضاوتها اثر میکرده) نشانههایی از افکار
دیگری هم که بیشتر جنبهی فلسفی داشته، دیده میشود. برای مثال شکّ افلاطونی دربارهی ارزش شعر، تضاد میان افسانه
و معقولات، داستان و استدلال عقلی، تخیلات و مفاهیم است و نسبتدادنِ شعر به افسانه و نه به معقولات.
نمونهی دیگر، ارسطو که وجه امتیاز شعر را نسبت به تاریخ، کلی و معنوی بودن آن میداند.
بعد از توجه به نکات بالا شایان ذکر است که در فاصلهی میان دورهی تمدن یونان و قرن هفدهم، علم زیباشناسی بهمعنی واقعی کلمه وجود نداشته است. (چراکه در این دوره تنها میتوان مطالبی را "جدا جدا و نامرتبط" یافت که آن هم رابطهی منظمی با مفهومهای فلسفی ندارد.) با همهی مخالفتها، باز هم چیزی جز این نتیجه نمیشود که:
علم زیباشناسی زاییدهی قرون اخیر است و در این زمان است که نطفههای گذشته به ثمر رسیدهاند.
علت فقدان فلسفهی
هنر یا زیباشناسی و فنّ جدل در عهد قدیم، وضع خاصّ فکر آن دورهها (قرون وسطی و
رنسانس) بوده است:
طرز فکرهایی که گاه در ماوراءالطبیعه دور میزد، گاه در این جهان، گاه در جهانِ
بعد و هیچگاه متوقف در مفهوم روح نمیشد.
پس فقدان زیباشناسی در دورهی پیش از قرن 17 کاملاً با چگونگی فکر و زندگانیِ آن
دوره متجانس بوده. البته باید در یاد نگه داریم این نکته را که کلمهی «فقدان» که
به معنیِ یک محرومیت واقعی نیست. چنین نبوده است. اما گویی فلسفهی استدلالی به
خواب رفته بوده! در آن قرون به این موارد میپرداختند اما نه آنقدر که امروز به
پرداختنِ به آنها نیاز هست.
پس فقدانِ علم زیباشناسی در قدیم، دارای رابطهای مستقیم است با چگونگیِ فلسفهی
آن زمان.
بخش دوم
برای اثباتِ اینکه فقدانِ علم زیباشناسی در قدیم، دارای رابطهای مستقیم است با چگونگیِ فلسفهی آن زمان، این دلیل را میاوریم که:
زمانِ پیدایشِ فلسفهی جدید و علم زیباشناسی، یکسان بوده است.
علم زیباشناسی بین قرن 17 و 18 آغاز میشود و این همزمان است با پیدایشِ مکتبِ سوبژکتیویسمِ جدید و بروز این نظریه که فلسفه عبارت است از شناخت روح و اینکه حقیقت در درون هستیها، ساری است.
مکتب سوبژکتیویسم جدید (Subjectivism) چیست؟
مکتب سوبژکتیویسم جدید (Subjectivism) برابر با اصالتِ ذهن، نظریهای فلسفی است که هیچ حقیقتی را به جز ذهن تصدیق نمیکند و حقیقت را یک سلسله حالات متوالی نفس دانسته است.
زیباشناسی و
سوبژکتیسم آن قدر بههم وابستهاند که میتوان آنها را یکی دانست.
سوبژکتیویسم یا فلسفهی روح، فلسفهی واقعی یا خالص است یعنی فلسفه است به معنی
حقیقی و درست کلمه و نه نوعی از علم طبیعت یا علم ماوراءالطبیعت یا حکمت الهی پس می
توان تصدیق کرد که فلسفه متعلق به دورههای جدید است و آن چیزی که از قدیم تا
رنسانس بوده، تنها فرعی از فلسفه است. این دوره و عصر را عصر مثبت و جانشین عصر
حکمت الهی و یا فلسفه ماوراء طبیعت نامیدهاند.
نکتـــه:
وقتی گفته میشود، فلان دوره فلان چیز را نداشته، این به معنی محکومکردنِ آن دوره
نیست.
زیباشناسی، علمیست جدید که درصدد جوابگویی به این سوال برآمد که نقش
شعر یا هنر یا خیال در تطور روح چیست و در نتیجه ی آن رابطه ی خیال با علم منطقی و
با زندگی علمی و اخلاق از چه قراراست؟ تعمق در چگونگی شعر و مخلوقات نیروی خیال بدون
تعمق در روح ممکن نیست!!!
صاحبان فکر دورهی جدید معتقدند که زیباشناسی با بقیهی فلسفه، یک رابطهی ذاتی و
معنوی دارد نه صوری.
دکارت و شاگردانش:
هدف اینها این بود که میخواستند دانش را به بدیهیات ریاضی حصر دهند و آنچه را که در نظرشان عبارت از اندیشهها و سنجشهای آشفتهای بود، یا ندیده میپنداشتند و یا رد میکردند و به خیال خود برای تجلیل «عقل»، نیروی تخیل را زیر پا میگذاشتند و شعر را فدای ریاضیات و فلسفهی ماوراءالطبیعت میکردند.
دکارت در فلسفهاش جایی برای شـــــعر باز کرد و شاگردانش از همین اصول، یک مجموعهی عقاید و یک علم ویژهای، یعنی علم شناخت حسی و فنّ شبهِ استدلال و علم عرفانی عالم پایین به وجود آوردند و اسم آن را استتیک (Esthetique) (زیباشناسی) گذاردند.
از فلسفه دکارت (فلسفه روح/بصورت استدلالی) رساله های مختلفی تالیف گردید. البته نسبت به اینکه شناخت شهودی همان شناخت عقلی است یا خیر تردید داشتند و آن را به یک مفهوم نظری یعنی تخیل مستقل مبدل کردند.
لِسینگ / Lessing
:
نظر او این بود که هیچ هنری را (و هیچکدام از آثارِ هنری را) نمیتوان به شکل هنر
دیگری درآورد یا برابر آن را در هنر دیگری یافت.
او نویسنده، فیلسوف، ناشر و منتقد ادبی آلمانی و از چهرههای مهم عصر روشنگری است.
کانت:
کانت، در پایان قرن مانند نقطهایست که فکرِ زیباشناسیِ قرن 18 به آن منتهی میشود. ولی ضمناً یک نقطهی مبدأ و آغاز حرکت فکری هم بود.
تقسیمبندیِ زیبایی توسط کانت:
1.
مجرد:
آنست که هیچ جرئی جز زیبایی صرف در آن وجود نداشته باشد.
مانند خطوط و نقوش هندسی.
2.
الحاقی:
آنست که آمیخته به یک مفهومِ عملی یا اخلاقی و یا معنوی باشد.
مانند زیبایی آدمی و حیوان و طبیعت.
بخش سوم
تاریخ زیباشناسی را به دورههایی تقسیم کردهاند:
یک)
دورهی ماقبلِ تاریخ، شامل 2000 سال پیش و یا بیشتر
دو)
دورههایی از قرن 17 تا امروز، که این دوره، خود به 4 دورهی فرعی تقسیم می شود:
1. دورهی زیباشناسیِ پیش از کانت:
موضوع اصلی آن تجسس یک «ملکهی» زیباشناسی و تعیین مقام آن در میان سایر «ملکههای» ذهن است.
2. دورهی زیباشناسی کانت و پس از کانت:
انتهای این دوره، منتفیشدنِ ایدهآلیسم و ماوراءالطبیعت است و در طیّ آن تصویر ملکههای ذهن، به شکل انتزاعی و گرد هم آوردنِ آنها متروک گردیده و این ملکهها به صورت تاریخ معنوی روح درآمدند.
در این تطور معنوی، هنر، مقام خود را احراز کرد و این تطور یک نوع سیر مذهبی بود که هنر در آن کیفیتِ اساطیری یافت.
3. دورهی پوزیتیویسم و اصالتِ روانشناسی:
این دوره تقریباً تا اواخر قرن 19 ادامه داشت. در این دوره، هنر به معنی پیروی از طبیعت تلقی گردید.
نتیجه، تنفرِ بهجا از واردکردنِ استدلالات ماوراءالطبیعت در زیباشناسی بود.
4. دورهی زیباشناسیِ معاصر:
این علم با فراغت از ماوراءالطبیعت و پوزیتیویسم، تحقیق در باب مسائل هنری رابه شکلِ فلسفهی روح زیباشناسی تجدید نموده است. برخی ماخواهند این دوره را ختمشده تلقی کنند اما به نظر کروچه این دوره (دورهی زیباشناسیِ معاصر) تازه آغاز شده است.
حرف آخر اینکه:
نه تنها زیباشناسی و فلسفه بر یکدیگر منطبقاند بلکه تاریخ زیباشناسی هم با تاریخ فلسفه منطبق است. این امر مورد تصدیق مورخین زیباشناسی و مورخین سایر مباحث فلسفی میباشد.
پی نوشت:
مقدمه: مجتبا ناطقی
خلاصه نوشت: فاطمه محمودی