هنر چیست؟ (در باب فلسفه هنر2)
و هنر، این واژهی دوست داشتنیِ این روزهای شهر، وقتی هم که با پسوندِ "ی"ِ لیاقت همراه میشود که دیگر جای خود دارد (یا همان اصلا یک وضعی یا وعضیِ خودمان).
من با عینکِ جان
لنونی، رضا با کفشهای بزرگ و دوربین میلیونیاش، حامد و موهای فرفری و سارا با مانتوی رنگرنگ
و عینک ریبن اش. آخ که این هنری بودن چه حال عجیبی دارد.
اما خوب بعضا دیده شده، که من و رضا و حامد و سارا هم پُر بیراه نگفتهایم و
بقولِ کروچهی عزیز درست زدهایم وسط خال، اما خوب بیشتر حول آثار هنریِ خانه(هنرمندان) بوده تا خودِ خودِ هنر!!!
غرغر را می گذاریم
کنار و با این بیلبیلکِ رادیو (درجهت تنظیم موج) وَر میرویم:
جواب کسی که به معنی واقعی کلمه فیلسوف باشد درست ناظر بر آنست که همهی مشکلاتی را که طی تاریخ تا این ساعت در موضوع هنر پیش آمده است را بطور دقیق بگشاید.
باید در نظر داشت که بهترین روش برای آشکار شدن ناتوانی افراد(در تعریف مفاهیم)، اعم از فلاسفه و عوام، روش مکالمهی سقراطی خواهد بود (بحث و مجادله) که نهایتا یکی از طرفین، علاقهی نداشتهاش را به موشکافی پیرامون موضوع هنر، اقرار خواهد کرد. و بارها و بارها شاهد ناتوانی فلاسفه در برابر یکدیگر بودهایم.
هنر چیست؟
هنـــر عبارت است
از دید (Vision) یا شهود (Intuition). مخاطب، هنر را از
روزنهای که هنرمند برای او باز کرده، نگاه میکند. «هنر عبارت از شهود است.» =
«هنر، کار خیال است.»
اگر شهود را
تصوری ساده در نظر بگیریم، پس یا هنر شهود نیست و یا شهود عبارت از تصوری ساده
نیست.
تعریف شهود: «شهود نتیجهی یک تصور است و نه
یک مجموعهی نامربوط از تصورات که به وسیلۀ یادآوریِ تصوراتِ کهنه به دست میآید.»
شهود خیال بافی نیست.
شهود یا حقیقی است و یا کاذب.
شهودِ کاذب تودهای
است از تصورها که آن را یا برای تفریح و یا از رویِ حساب و یا به هر منظور دیگری
گردآورده باشند که از لحاظِ زیباشناسی، ترکیبی ماشینی و بیروح میباشد.
برای اثباتِ اینکه هنر برابر است با شهود، به نفی چند مورد که دربارۀ هنر وجود دارد، پرداخته شده است:
نفی اول: مربوط دانستنِ هنر به طبیعیات اشتباه است.
علت این است که پدیدههای طبیعی، وجود حقیقی ندارند. اما هنر چیزی است که بشر گاه تمام زندگی خود را بر آن بنا کرده است و چنین چیزی نمیتواند حقیقی نباشد. حقیقی نبودنِ طبیعیات در وهلۀ اول نامعقول به نظر میرسد اما همۀ فلاسفه و علمای فیزیک به این حقیقت تسلیمند. زیرا آنان علتهایی برای پدیدههای طبیعی درنظر گرفتهاند که این علل به هیچ وجه تا امروز قابل بررسی نبوده است. پس این علل عاری از اصالت حقیقی هستند.
نفی دوم: گذاشتن این شرط برای هنر که باید «لذتبخش» باشد، اشتباه است.
البته رابطۀ این
دو (هنر و لذتبخشی) انکار نمیشود اما در مواردی برمیخوریم به یک اثر هنری که به
دلایل مختلفی، حسّ زیبایی شناسی را در فردِ مخاطب تحریک نمیکند. (حتی اگر آن اثر
به واقع زیبا باشد.)همچنین نمیتوانیم بگوییم خاصیت هنر، سودمندبودنِ آن است. هنر
ارتباطی با مفیدبودن و با خوشی یا رنج ندارد.
صِرفِ خوشی،
خاصیت هنری ندارد چراکه نوشیدن آب در وقت تشنگی نوعی لذت و خوشی است اما هنر نیست.
نه هر چیز لذتبخشی هنر است بلکه تنها یک نوع مخصوص از چیزهای لذتبخش را میتوان
هنر نامید.
نفی سوم: هنر یک عملِ اخلاقی نیست.
اخلاق، عملی است
در حالی که شهود (که در ارتباط با هنر است)، نظری است.
هنر زاییدۀ اراده نیست و اراده شرط هنرمندی نیست پس هنر مشمول هیچگونه قضاوت اخلاقی
نمیتواند بود و چنین چیزی ممکن نیست. تصویری که عملی قابل ستایش یا سزاوار سرزنش
را نشان میدهد، خود در ذاتِ خود نه قابل ستایش است و نه سزاوارِ سرزنش.
نفی چهارم: هنر یک نوع ادراک به وسیلۀ مفاهیم نیست.
درک شهودی و حسی در مقابلِ درک مفهومی و عقلی است. اینجاست که زیباشناسی از علم به مجردات جدا میشود. معنی درک شهودی فرق نگذاشتن میان حقیقت و خلاف حقیقت است، اصیل دانستنِ تصور به اعتبارِ نفسِ تصور است و تصدیقِ اینکه جای تصور جز در عالم معنویات صرف نیست.در حالی که پیروان این ادراک، هدفشان پایدارنمودن حقیقت است.
صدای سوت می آید آقا صدای سوت!*
*خاصیتِ مشخصۀ هنر خیالی بودنِ آن است. خیالی بودن منجربه تمایز میان هنر و تاریخ و فلسفه و مشاهده و نقلِ وقایع است.
*یک راه برای تشخیص هنر از فلسفه، تشخیص هنر از اساطیر است. آنگاه که کسانی اساطیر را حقیقت ندانند و پایه و اساسِ زندگیِ خود را بر آن ننهاده باشند، میتوانند اساطیر را هنر بدانند اما اساطیر برای غیرِ اینها، برابر با زندگانی است و جدای از هنر.
*از تلاشهای مکتبهای هنری این است که شهودِ هنری را از هوسرانیِ صِرف و نامربوط جدا کنند و بگویند خلاقیتِ خیال چگونه توجیه میشود.
*تصور زمانی جنبۀ هنری مییابد که معقول به محسوس پیوند بیاید و یک صورتِ ذهنی ایجاد گردد. (معقول و صورتِ ذهنی = مفهوم)
*عاطفه خاصیتِ بههمپیوستگی و وحدت به شهود میبخشد و شهود عاطفهای را مجسم میکند.
و در آخر هنر چیست و چه نیست؟
اشتیاقی است که در دایرۀ یک تجسّم محصور گردیده است.
از لازمه های هنر، تجسمِ با اشتیاق و اشتیاقِ با تجسم است.
ساختمانی بی احساس نیست، هنر ساختمانی مجرد یا شدّت عملی احساسی (یا احساساتی که تبدیل به جذبۀ هنری نگردیده و فقط دل میرباید)، نیست.
حسی بدون جذبۀ هنریِ لازم هم نیست، هنر یک روشنیِ سطحی یا نقوشی مزیّن به نظمی کاذب یا کلماتی آراسته به یک دقت ساختگی، نیست.
در قسمت بعد بخش دومِ کتاب (قضاوت های نسنجیده در اطراف هنر) را بررسی خواهیم کرد.
+بخش اول(هنرچیست؟)/کلیات زیباشناسی
+مقدمه: مجتبا ناطقی
+خلاصه نوشت: فاطمه محمودی
*و این میشود که مغزمان چون کشتی های آماده به ترک در لنگرگاه یا قطار های ایستگاه راه آهن سوت می کشد آقا سوت.